جستاری به بهانهٔ نمایشگاه «بازآرایی گورستان» از آیدین باقری

امین نادی

اسفند ۱۴۰۲

حافظهٔ اجتماعی جامعهٔ ایران، در نقطه‌ای از یک بی زمانی محض که سرآغاز رکود و ویرانی[1] ست، متوقف شده و هر آنچه از پس آن حادث می‌شود، تقلایی بی‌ثمر است که حاکی از گسستی تدریجی با هویت فرهنگی-اجتماعی اوست؛ این تردیدِ شناختی در مواجهه با جهان مدرن، منجر به گسست از ریشه‌های فرهنگی شده و در بلندمدت به فروپاشیِ حافظهٔ اجتماعی انجامیده به‌طوری‌که آن را در نامکان[2] و نازمانی[3] از یک ویرانهٔ متروکِ فرهنگی، رها کرده است. اکنون با جامعه‌ای مواجهیم که به جای مدرن بودن، مصر‌ف‌کنندهٔ مدرنیته است و به دلیل یک خودباختگی تاریخیِ پیوسته و در فقدان عزت نفس[4]، گذشته را دور می اندازد؛ در حالی‌که در کالبدِ خویش، ویرانه‌ای به جامانده از سنت و گذشتهٔ انحطاط یافته را حمل می‌کند.

 

         ویران‌شهر[5]، استعاره‌ای انتقادی از شکل توسعهٔ فرهنگی-اجتماعی در سیستم‌هاست که بر شهر و ابعاد اجتماعی-سیاسی آن متمرکز است. پرتاب ناگهانی انسانِ از بن جان سنتی،‌ به تجدد، شوکی عمیق است که به گسست از پیشینهٔ فرهنگی-اجتماعی وی منجر می‌شود و اینجا سرآغاز ویرانی ست. اینجا نقطه ایست در تاریخ که اگرچه روح اجتماعی، انتظار تداوم عمل توسعه از آن را داشته، نه تنها تداوم نیافته، بلکه در چرخه‌ای مداوم دور انداخته شده و هیچ‌گاه به آن بازنگشته است، تا آنکه در توالی لایه‌های زمانی و پیچیدگی‌های مکانی، این ویرانه در یک بی‌زمانی و‌ بی‌مکانی محض گم شده است. آن بی‌زمانی و بی‌مکانی را در یادبودها[6] و درجریان بودگی اضمحلال آن‌ها می‌توان حس کرد؛ حس غریبگی[7] با جهان امروز.

 

         گورستان، تجمیع ارزش‌های یادمانیِ[8] رو به زوال و رانش[9] یافته است؛ تجمیع هر آن‌چیزی ست که در زمان و مکان جابجا شده و با امروز و اینجا غریبه است. گورستان گذشته‌ای‌ است که از آن جز فراموشی چیزی نمی خواهیم و ناکجا آبادی[10] ست که به نیستیِ مبدأ مبتلاست؛ ماده نیست، بلکه نقشه‌ای ذهنی[11]، روایی[12] و متافیزیکی دارد و در یک جغرافیا و تاریخ ذهنی سیر می‌کند. گورستان شبیه انسان[13] است و یادبود، بنایی ست که نه لزوماً در کالبدی از خشت و گل، بلکه در هر شکل مادی و غیر‌مادی صورت می‌پذیرد، اما برای ما غریبه است؛ یعنی هر چه باشد با آن و محتوای آن غریبه‌ایم. ارزش‌ها، آداب و زیباشناسیِ نقطهٔ صفر تاریخ آن را به رسمیت نمی‌شناسیم. مواجهه با گورستان تنها به انضمام ارزش‌های متکبرانه و از پیش تعیین‌شدهٔ سرمایه‌داریِ مدرن، ممکن شده است و تنها با کالاسازی[14]، تولید انبوه[15] و ارزش‌سازی‌های غیر‌عقلانی[16]، آن را به بقا وادار می کنیم.

 

         معماری و شهرسازی در گذشته، ماهیت مصرفی نداشته است و به قصد فعالیت یا زندگی در ادوار مختلف از طریق آداب، مرمت و الحاقات جدیدِ مبتنی بر سیاست‌های شهرسازیِ هر دوره‌ای، مدام توسعه پیدا کرده است. برای نمونه، خانه‌های به جای مانده از دوران ایلخانی، به مرور و از طریق مرمت، بازسازی، حذف و اضافه، به ترتیب به دوره‌های بعدی یعنی تیموری، صفوی، افشاری، زندی، قاجار و سپس پهلوی منتقل شده‌اند. معماری یک خانه در چندین مرحله، از قرنی به قرنی دیگر، جابه‌جا و آداب، فرهنگ و ارزش‌های درونی شده در هر دوره‌ای، به آن الحاق شده‌ است. اما اکنون و متأثر از ارزش‌های درونی نشده اما خریداری شدهٔ جهان پساصنعتی[17]، گورستان یا به عبارتی مجموعهٔ ارزش‌های یادمانی، عتیقه، تزئین و دکور، فرآورده‌ای موزه‌ای، مردم‌شناختی، گردشگری و آنتیک است.

 

         اما یادبودها در مقابل این دیدگاه معذب‌اند. آن‌ها شرم بازماندن، غربت و جدا شدگی دارند؛ بازماندن و جدا شدگی از زمان یا مکانِ مبدأ. یادبود‌ها، به دلیل عدم امکان ارتباطِ متقابل میان زمان و مکانِ بومی خویش و امروز، در غربتِ زمان و مکان تازه، منزوی شده[18]، زوال و نابودی خویش و ارزش‌های خویش را انتظار می کشند. یادبودها زندگی نمی‌شوند، آداب آن‌ها به‌ رسمیت شناخته نمی‌شوند، آن‌ها همچون آیینی[19] به دور از حس واقعیت[20]، فقط یادآوری می شوند تا گاهِ از خود‌بیگانگی، نابودی و نیستی آن‌ها فرا رسد و همچون سایر نتایجِ نهادِ متمرکزِ مدرنیته[21] در وضعیت فروپاشیدهٔ جامعهٔ ایران، به قصد بهره‌کشی و استثمار، محو و بلعیده شوند. چنین آیین رقت‌انگیزی[22]، نتیجهٔ ورود ناقص و درونی‌نشدهٔ فرهنگ مصرفی[23] و فایده‌گرای[24] جهان پساصنعتیِ امروز به ایران است که حتی خود را طعمهٔ خویش می‌کند[25] برای پیشروی.

 

         بنابراین، یادبود از توسعهٔ[26] فرهنگی-اجتماعی،‌ آنچه که هیچ‌گاه حاصل نشد، سخن می‌گوید و گذشته همزمان با گذر زمان، فرآیند محوشدن[27] را طی می‌کند. ترمیم، بازخوانی و به روز‌رسانی آن چه که هست در پساوضعیتِ[28] امروز، که فروپاشی، زیباشناسی و روش‌شناسیِ شورش[29] حاکم است، معنی ندارد. شرایط به دلیل فقدان یک تحلیل تاریخیِ درست و به دور از تعصب، از ادوار گذشته، تاریک و گنگ است، بنابراین مورد بازشناسی قرار نگرفته و نمی‌گیرد. چیزی که توسعهٔ منطقی قلمداد می‌شود، در تضاد با نظام عجولِ عرضه و تقاضای اقتصادی است. اقتصاد بازار، فرصت فکر کردن نمی‌دهد و به دنبال جبران عقب‌ماندگی، تنها با تبادل سرمایه است. بنابراین، هر چیزی را تبدیل به سرمایه ‌می‌کند و این سرآغاز برده‌داری و بهره کشی ست.

 

         در منظومهٔ ناقص‌الخلقهٔ سنتی-مدرن جامعهٔ ایران، نوسازی امری ظاهری ست، درحالی که فردیت ایرانی، از بیخ و به قدمت همین ویرانه‌ها آغشته به سنت و ریشه در گذشته است؛ و این تناقضی‌ست آشکار. سنت، گذشته و نتایج آن‌، نقطهٔ ناگهانیِ عزیمت به ارزش‌های نوین جهان پساصنعتی معاصر شده اند،‌ بدون آنکه هیچ‌کدام از این ارزش‌ها فرآیند تاریخیِ خود انکشاف یافتگی و درونی شدن را طی کنند[30]. اکنون گذشته و باقی‌مانده‌های تمدن آن، این میراث هنگفت شرق، کالایی نوین است که به انضمام ارزش‌های تجاری روز، با جهان مدرن تلفیق و یکپارچه می‌شوند تا فرآیند جهانی‌شدن[31] را طی کنند. اما این جامعه از درون، به اندازهٔ گذشته و نتایج محجور آن، ویرانه‌‌ای‌ست از سنت و ملغمه‌ای ست از ارزش‌های جهان مدرن همراه با حقارت، خودباختگی، غربت و گریز از ریشه‌ها. این نوادگانِ تمدن گذشتهٔ شرق، خود بنا‌ی یادبود‌ِ متحرکی هستند، منزوی و شرم‌ناک از زمان و مکانی فراموش شده که ناخواسته به امروز پرتاب شده‌اند. آن‌ها فرآورده‌هایی موزه‌ای و مدرن نشده هستند که فقط مدرنیته و نتایج فرهنگ پساصنعتی را به قیمت گزاف آن، با فروش نفت، زمین، کانی‌های معدنی و بهره‌کشی از میراث سرزمین مادری، و نه از طریق تولید و فرآوری کالا یا ارائهٔ خدماتِ مدرن می‌خرند. آن‌ها هم در خلوت خویش، یادبود‌های با این جهان غریبه‌اند. بنابراین، فاصله‌ای است میان حقیقت این جامعه و واقعیت امروز که سبب کشمکش و ایجاد تناقض‌ میان آن‌ و جهان مدرن شده است. به‌عبارتی، حقیقتِ زمان و مکانِ یادبود‌ها در نقطه ‌ای از یک جغرافیا و تاریخ ذهنی، متوقف شده و هرچه از آن‌ دورتر می‌شویم هویت اصلی از دایرهٔ دید ما خارج و محو می شود، چیزی به آن اضافه نشده و ارزش‌های آن، بازیابی، به‌روز رسانی و درونی نمی‌شود.

        

            اگر کلیتِ جهان مدرن، درگیر ارزش‌های انسان‌محور[32] است و از این گذرگاه طبیعت را نابود می‌کند، تا بعدها شکل تصنعیِ آن را بسازد، در جامعهٔ ناقص‌الخلقهٔ سنتی-مدرن ایران، ارزش‌های خود‌محور[33] استوار است. برای جامعه‌ای که وقت زیادی را در طول روز، صرف رانندگی می‌کند، رفتار و عمل آن‌ها حین رانندگی و تحلیل دقیق آن، خود گواه این مطلب است. در این جامعه، قوانین رانندگی و حقوق‌تقدم به رسمیت شناخته نمی‌شوند تا چه رسد که به آن عمل شود. در این جا، مدرن بودن تنها خرید اتومبیل گران‌قیمت است. اما در حین رانندگی همان‌طور که گفته شد، تنها ارزش‌های خود‌محور حاکم است. صحبت مستقیم با تلفن همراه در حین رانندگی و نه از طریق اتصال آن به اتومبیل[34]، توجه نکردن به حق تقدم و عدم آشنایی با آن، عدم توقف کامل برای عابرین پیاده حتی کودکان یا حیوانات، استفاده نکردن از امکانات ایمنی اتومبیل همچون راهنما یا فلاشر در مواقع لزوم، عدم توجه به علائم راهنمایی و رانندگی و حداکثر سرعت، همه و همه نشانه‌های درونی نشدن فرهنگ مدرن در این اجتماع است. سواره بودن آن‌ها کفایت می‌کند، برای داشتن حق‌تقدم عبور، حتی در مقابل یک عابر پیاده، که یادآور و

[1] Entropy

[2] Non-site

[3] Duration; Internal Time

[4] Dignity

[5] Dystopia

[6] Monuments

[7] Embarrassment

[8] Commemorative Values

[9] Monumental drift

[10] Utopia

[11] Mental map

[12] Narrative Map

[13] Anthropomorphization

[14] Commodification

[15] Mass Production

[16] Fetishizing

[17] Post-industrial

[18] Isolated

[19] Ritual

[20] Sense of Reality

[21] Modern Establishment

[22] Sentimental

[23] Consumerist Culture

[24] Utilitarianism

[25] Victimization

[26] Development

[27] Deconstruction

[28] Post-situation

[29] Insurrection

[30] اساساً شرق چنین است.

[31] Globalization

[32] Anthropocentric

[33] Autonomous

[34] Bluetooth