هیچگاه پیشتر میدان پیکار خاموشی را ندیدم که (من) علیه پدرانمان به راه انداخته بود. اکنون پی میبریم که ناخواسته چهها ویران کردهایم و به آخر رساندهایم. گفتوگو بر سوگ عظمت از دست رفته مینشیند.
والتر بنیامین
سیاست هر قومی همانیست که در خیالش میپروراند.
کلیفرد گیرتز
ما شدن یا ما بودن حلقه مفقودهای است که گویا همواره سایهی مهیبی بر فرازمان دارد؛ مایی که تقلیلپذیر است؛ کدام ما؟ پرسش اصلی اینجاست که کدام ما میتواند برساختن خیر جمعی را ممکن سازد؟ وضعیت کنونی ما متشکل از خواستهای بیشماری است که هر کدام، واحد مستقل و منفک از دیگری را در بر میگیرد اما در سطح تحلیل کلانتری از اضطرار، گفتوگو برای سازش تناقضها و اعمال تغییراتی صورتبندی میشود که اجتنابناپذیر خواهد بود و پیشنیاز گفتوگو، عبور از دستهبندیهای دوگانهای همچون، مرکز-پیرامون، فرودست-فرادست و … است. به عبارتی، از ورای تمام جبرگراییها میبایست به دنبال حرکت دائمی در طول زمان بود.
گفتوگو بیش از آنکه معطوف به گذشته باشد، در اکنون و برای آینده است. گفتوگو مجالی است برای بازشدن مسیر شناخت؛ هنرمند مخاطبانش را فرا میخواند تا با میانجیگری رسانهاش گفتوگو را ممکن کند یا با بیان استعاری در مواجهه با مسألهای، ما را آگاه کند به آنچه از یاد بردهایم یا ندیدهایم، به این اعتبار شاید او، ما را دعوت میکند که در منظر وی به تماشای جهان بنشینیم تا راوی قصههایی باشد که نشنیدهایم. قصهها اگرچه شخصی اما تجربههایی یگانهاند و دارای ارزش نمایش؛ آنها در یک بستر اجتماعی اشتراکات فراوانی با هم دارند. به عبارت دیگر همزمان که شهروندان در مجموعهای مشترک، جامعهٔ بشری، زیست میکنند، با مسائل معاصر به عنوان امر مشترک اجتماعی مواجهاند؛ این مسائل انعکاسهای متفاوتی بر هر فرد دارند و قصههایی متکثر و شایسته نمایش را ممکن میسازند.
در اصیلترین شکل خود، نه هنر یک اثر تمام شده است و نه هنرمند یک تکنسین، این دو، جای خود را به فرآیند هنری و شخصیت هنرمند دادهاند. فرآیند و شخصیت به دلیل تعامل پیوسته و وقوع بر بستر اجتماع، هر دو متضمن وحدتاند، وحدت لازمهی زیبایی و زیبایی چیزی نیست جز یگانگی امر درونی و بیرونی، سیر دیالکتیکی. هر شهروند در تعامل با خود و وضعیت اجتماعی به انکشاف درون و تجسم بیرون میپردازد.
همزمان، جریان داشتن و در حرکت بودن لازمهی رشد، نو شدن و کشف مسیر های تازه است. آنچه فاقد توقف باشد راههای تازه مییابد و همچون رود جاریست. جریان داشتن و در حرکت بودن، طبیعت فرآیند است. فرآیند، در ذات خویش تحولی ست در پدیدار که به مرور زمان معنا مییابد. به عبارتی، گذر زمان، تغییر طبیعی پدیدار است. فرآیند، جریان اتصال عواطف و هیجانات شهروند به امر تجربی و خود انکشاف یافته است که در طول زمان در وی تجلی مییابد.
حرکت با تصویر یا تصویر متحرک، استعارهای ست از زمان و قابلیتهای آن. استمرار زمان، سیالیت و ناپایداری آن، ابعادی از زمان هستند که با دستکاری تکنولوژیک، امکان بسط و گسترش مییابند. قابلیتهای زمان، به طور ذاتی، تجسم و انگارش رسانهای معاصر را یادآور میشوند که میتواند یکی از اشکال تصویر متحرک باشد اما نه شکلی جبری و متعین، بلکه شکلی بینام، نامحدود و چارچوب ناپذیر.