امین نادی

 

قفس مقدس با لوله های در هم تنیده که این روزها در گوشه و کنار شهر مماس با سازه های شهری به اوج می روند، به حافظه زدایی گذشته برخاسته اند. همزمان نسلی سرخورده و خودباخته از گذشته ای بی سرانجام نه احساس بودن می کند و نه چشم اندازی به آینده دارد. نسلی که برای بالندگی همزمان نیاز به بازیابی خاطرات گذشته و جاه طلبی برای آینده دارد نه به بازیابی می رسد و نه دورنمایی را متصور است. بی چهرگی نقطهٔ برآیند چنین شرایطی ست، چرخشی بر مدار باطل روزمرگی و تکرار خویشتن. بی چهرگی عدم وجود صورت است. جهان حس و رنگ که در آن زیست می کنیم مجموع ماده و صورت است. وقتی عنصری در جهان حس و رنگ، ماده است اما صورت نیست یعنی فاقد هویت است. موجود فاقد هویت، در زیست اجتماعی و حیات سیاسی خویش هیچ کنشی را متصور نیست، منفعل است. بی چهره نسل منفعل امروز است که به دلیل فقدان کنش های اجتماعی در زیست معیوب خویش از زحمت و کار اشباع شده، به مرور تحقیر می شود و این فرآیند بلند مدت، انسانیت زدایی نام دارد. انسان بی چهره بی هیچ سوالی قابلیت حذف شدن دارد و این امری عادی ست برای دیگر بی چهره ها.

 

اما بی چهرگی همزمان از عدم می گوید. جهان بی صورت، جهان بی ماده، جهانی که در هیچ، همه چیز است. این ویژگی عقل و تفکر است که از عدم همه چیز ایجاد می کند. بی چهرگی سراسر تضادی ست میان انفعال و فعل محض چون ققنوسی که ناگهان از خاکستر بر می خیزد.

 

نمایش بی چهرگی، به لحاظ کارکرد رسانه ای موفق عمل می کند و در یک ارزش گذاری نسبی مجموعه ای از چیدمان های معاصر تلقی می شود. رویکرد فرارسانه ای و تلفیق و تنوع مدیوم های مختلف و نامتعارف و البته در ارتباط با ادبیات به کار رفته در بیانیه به معاصریت کار کمک می کند. هنرمندان حاضر در این نمایشگاه که در تعاملی با مدل کیوریتوریال در تلاش برای همنشینی در کنار یکدیگراند با فاصله گرفتن از شکل و فرم مرسوم هنری، اصالت بیشتری به مفهوم بی چهرگی می دهند. کارکرد فرآیند و مکاشفه در مفهوم و رسیدن به فرمی مفهومی در تضاد با فرم تصنعی و تزئینی رایج در جامعهٔ هنری امروز ایران، امری قابل ستایش است که به این نمایش ارزش عمیق شدن می دهد. اثر هنری می بایست تا جای ممکن از تبدیل شدن به عنصری دکوراتیو، بی خطر و سرمایه داری فاصله گرفته و با کنش هایی بی پایان، بلند مدت و تاثیر گذار چرخهٔ انفعال فضای اجتماعی معاصر را تغییر دهد.